یک تیم متوسط فوتبال را در میدان مسابقه در نظر بگیرید.
اعضای تیم نسبتا هماهنگ هستند. دروازه بان و دفاع خوب عمل میکنند . یارگیری و پاسکاری قابل قبول است و در ضد حمله بدک نیستنداما متاسفانه گروه حمله در گنی خوب نیست چراکه با تصاحب توپ اصرار به گنی ندارند. بنظر میرسد برای گل کردن توپ چندان عجله‌ای ندارد و بیشتر میخواهند بازیِ تعریف و  تمجیدی داشته باشند

حتی در پاسخ به این رفتارشان به مربی می گویند: هنوز وقت داریم ، تا پایان مهلت بازی میخواهیم تحسین برانگیز بازی کنیم ، یا اولویت اول ما خوب بازی کردن است و بعد گل کردن توپ.
این افراد نمیدانند که هر گل به عنوان هویت کل تیم تا آن لحظه محسوب می شود و با افزودن هرگل بر اعتبار و جایگاه کل تیم افزوده میشود. هر چقدرهم بازی این تیم فوق العاده باشد و بازیکنان آن پرتلاش ظاهرشوند اما در پایان بهترین نتیجه مساوی است و حتماً که این تیم جزء تیمهای برتر نخواهد بود

 اجازه دهید مثال دیگری بزنم. تصور کنید به یک تایپیست مراجعه میکنید و مبخواهید با استفاده از سیستم کامپیوتری و کیبرد متنی چند صفحه ای برای شما تایپ شود .
تایپیست با بازکردن برنامه ورد بلافاصله شروع به تایپ متن میکند. در املای کلمات و اصول نگارشی هم دقت دارد اما بدون توجه به این نکته که گاه به گاه می بایست فایلِ خامِ بازشده را ذخیره کرد ، کلمه به کلمه و خط به خط ادامه میدهید
.

احتمالا با خودتان می گویید به زودی ذخیره می کند یا بعد از این پاراگراف ذخیره می کند اما می فهمید تایپیست داستان ما برای ذخیره کردن عجله ای ندارد . شاید گمان میکند تا پایان متن برای ذخیره کردن فرصت هست یا شاید برای اینکار مهلت و زمانی در نظر نگرفته است .
او در تکاپوی درست نویسی و تکمیل کار است بدون توجه به این نکته که با این روال هر لحظه ریسک بیشتری را متقبل میشود . بدون توجه به اینکه هرچقدر هم متن را تمام و کمال آماده کرده باشد اما بدون ذخیره کردن (به یک اتفاق) هیچ ندارد.از طرفی شماهم تا هنگامی که برگه ی پرینت شده را در دست ندارید دچار اضطراب هستید
در این مثال عمل ذخیره  نمودن است که ثبت هویت می‌کند و اعلام می کند که فایل هرچه هست خالی نیست . دقیقتر بگویم هر عمل ذخیره کردن یک جایگاه جدید و نزدیکتر به اصل به نوشته ما اختصاص می دهد .

 منظورم از بیان این مثال ها اشاره به رفتاری است که در صورت عدم انجام درست آن کل فعالیت زیر سوال می رود و بی معنی می شود . بعبارتی بخاطر تعلل و عدم توجه به مهلت پایانی کل کار ناتمام می شود و به نوعی ضریب صفر می گیرد.

این بار به سراغ تجربه خودم از نوشتن و وبلاگنویسی میروم .
 روزهایی بود که میدانستم درباره چه موضوعی میخواهم بنویسم و با انرژی شروع میکردم . افکارم به پست هایی تبدیل میشد که برای چند روز و چندین ساعت درگیر نوشتن آن بودم. در پایان وقتی نوشته ام را مرور میکردم با خود میگفتم این متن بعنوان یک پست وبلاگ چقدر طولانی شده و باید خلاصه تر بنویسم ، گاه میگفتم چقدر کوتاه و مبهم نوشته ام و باید بتوانم با جستجوی واژه ها به آن طول و تفضیل داد و گاهی ساعت ها درگیر انتخاب یک عکس برای نوشته ام بودم .
اما در نهایت و  باوجود این مقدار از وقت و دقتِ صرف شده هیچوقت منتشرشان نکردم و تمام نوشته و کلماتم ‌ضریب صفر گرفتند
.

 چرا  این پست ها منتشر نشدند؟

 زیرا پس از هربار ویرایش، انتشار آنرا به فرصت بعدی موکول میکردم . بخاطراینکه میخواستم یکبار دیگر آنرا ویرایش کنم تا تمام و کمال مطمئن شوم خوب و تعریفی نوشته ام و بعد منتشر کنم . اما از نگاه دقیقتر به دلیل اینکه برای نوشته ام مهلت نداشتم و به اصطلاح مهندسین تاریخ تحویل پروژه تعیین نکرده بودم
احتمالا شماهم دچار این پستهای ناکاملِ نانوشته ی وقتگیر بوده اید . خوب که فکر میکنم از جایی به بعد اصلاحات ، اوضاعِ متن را بهتر نمیکند ، هرچقدر هم ویرایش و وسواس داشته باشیم یا متن ضعیف میشود یا چندان تغییری نمی کند .

خب این مثال ها چه ربطی بهم داشتند؟ 

اشتراکات من و تایپیست و گروه حمله در نقطه ضعف مان است . ضعف در عمل که برای کارهایمان مهلت تعیین نمی کنیم
کارهایمان آغاز میشوند ولی پایان ندارند
.ابتدا دارند اما نه انتها دارند ، نه نشان و هویت

وقتی من برای پایان متن و انتشار پستم مهلت تعیین نمیکنم ، بازیکن فوتبالی هستم که درگیر پایان بازی نیست و مایل نیستم یک گل عادی بزنم. یعنی نمیخواهم با یک گل عادی لااقل تا اینجای کار برنده باشم
وقتی بواسطه ی عدم تعیینِ مهلت ، ویرایش نوشته ام طولانی شده اما منتشر نمیشود ، مانند تایپیست‌ میشوم که مینویسم اما نمی خواهم متن را ذخیره کنم چراکه تصور میکنم متن بعدی کم خطاتر است .

حلقه ی گمشده ی من تعیین مهلت و تاریخ اتمام کار بود .وقتی مهلت داریم به هرنحو تلاش میکنیم کار را در موعد مقرر تحویل دهیم ، اولویت های دیگرمان را جابجا می کنیم و هر نقص یا کمبود  را به گونه ای رفع میکنیم که به مهلت برسیم
از طرفی تعیین مهلت کمالگرایی را تعدیل میکند و با این رویکرد زمان برای تمرکز بر جزییات بی اهمیت باقی نمی ماند .
به نظرم تعیین مهلت در ادامه و به حالت پیشرفته باعث تعهد در کار میشود. در تعهد است که جزییات بیشتری برای فعالیت و جریمه احتمالی برای خلف وعده در نظرگرفته شده است

یک نمونه موفق از تعیین مهلت  و انجام تعهد سراغ دارید ؟

همانطور که میدانید حسین قربانی به عنوان یک نویسنده متعهد هر روز در وبلاگش یک پست بدیع منتشر میکند . از نگاه من این دوست عزیز متممی برای هر پستی که می نویسند مهلت انتشار در نظر گرفته  و متعهد است در پایان روز متن خود را منتشر کند . بنابراین فعالیت های دیگر خود را با این تعهد هماهنگ میکنند ، حتی اگر قرار به این باشد که از تفریح و استراحت و منافع دیگر خود صرفنظر کنند.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها