با ترسهایمان چه کنیم ؟
روزهایی بود که دغدغه ذهنی من پاسخ به این سوال بود ، پس در جستجوی پاسخ به کتاب ها و کلام اساتید رجوع  می کردم. بویژه اوقاتی که در مواجهه با ترسها رفتار منفعلانه داشتم و تنها راه حل را در بازگشت به منطقه ی امن قبل تصور می کردم . شاید برای من بهترین گزینه هم بود چراکه می توانستم خود را مشغول به کاری نشان دهم و از حرکت به جلو فرار کنم .
در جستجوی پاسخ به کمتر جواب قانع کننده ای می رسیدم . اکثریت کتابها و سخنرانی ها (صرفا) انگیزشی و شامل شعارهای زیبا و حبابهای انرژی بودند که آنچنان برای من ماندگاری و کارایی نداشتند

همراهی با

دوستان متمم و قانون همزمانی باعث شد دو نوشته عالی و مرتبط با موضوع ترس را به فاصله کم مطالعه کنم.
ابتدا به سراغ نوشته

شاهین به نام

"چیزهایی که یک نویسنده باید به آن‌ها حمله کند" و بعد نوشته

سعید به نام

"ترسان ترسان انجام بدیم"*   می روم .

شاهین نوشته اش را  با عبارت الهام بخش از ویلیام تکری شروع می کند ؛

   " انسانی که می‌خواهد در زندگی موفق شود باید این پند حکیمانه را به خاطر بسپارد: حمله کردن تنها راز موفقیت است. شجاعانه حمله کنید. دنیا تسلیم شما خواهد شد. اگر زمانی دنیا شما را شکست داد، مهم نیست. جرئت کنید و دوباره امتحان کنید. شما موفق خواهید شد"

 

و بعد حمله کردن را در قلمرو نویسندگی به خدمت می گیرد ؛
 
"نوشتن، حمله کردن است
.
نویسنده قبل و حین و بعد از نوشتن، مدام حمله می‌کند:
به ترس از نوشتن، کمال‌طلبی، تنبلی، ضعف و
به کلیشه‌ها، نابلدی‌ها، انسداد ذهن، حواس‌پرتی‌ها و
به دیده نشدن‌ها، خوانده نشدن‌ها، رد شدن‌ها، درجا زدن‌ها و"

 

 

شاهین مختصر و مفید ، گزیده و گویا از رفتاری نوشت که در مواجهه با نوشتن و فراتر از آن برای غلبه بر ترس برای من قابل تامل بود.
فکر میکنم اولین مرحله در پاسخ به سوال بالا ، مرحله ملاقات و رویارویی با ترسها باشد . در این مرحله می بایست تنها ، صادقانه و بدون پیش زمینه با ترس رو در رو شد و به شناخت عامل ترس اقدام کرد ، شناخت عنصری که در لباس ترس با ما همراه می شود و جرات فعالیت را از ما می گیرد .

 اما این پایان کار نیست ! در مورد من بسیار اتفاق افتاده که تمام تلاشهایم صرفا به شناخت عامل ترس ختم شده بود ، بدون اینکه جرات اقدام و عمل بعدی را داشته باشم ؛
 ترس از خوب نبودن ،
ترس از تایید نشدن ،
 ترس از ناراحت کردن دیگران ،
 ترس از طردشدن ،
 ترس از کندفهم بودن و



 در واقع اکثریت اوقات فقط به دنبال شناخت وتحلیل عامل ترس بودم بدون اینکه وارد مرحله رویارویی یا اقدام شده باشم تا اینکه اکسیر شاهین به من جرات  داد و همچنان نجوایی خودمانی در ذهن من فرمودند ؛

 از اون پشت نگاهش نکن ، درسته همین هم شهامت میخواد ولی بسه از دور نگاه کردن .

 بیا رو در رو ببین ش .
نگو می ترسم و ازش فرار نکن هرچقدر فرار کنی سایه هاش بزرگتر میشه .
هرچقدر دورتر بری ناتوان تر میشی از مواجهه باهاش .
فرار نکن یه لحظه به ایست    و    برگرد    رخ به رخ شو .
اگه از هیبت ش میترسی اول به ایست ،  چشمانو ببند    و برگرد .
به ایست و فقط برگرد.

 

*پی نوشت: این پست  یه کم طولانی شده ، مجبورم در مورد نوشته ی سعید توی پست بعدی بنویسم .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها